حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عسل خود شیرین ما

مسافرت یزد

بعد از چند وقت تصمیم گرفتم وبلاگ داداشم رو به روز کنم  آخه یه چند ماهی بود در گیر ازدواج خودم بودیم و اصلا وقتی نداشتم که به وبلاگ داداشم برسم . مامان و حمید با آبجی اکرم و حسن آقا بعد از مراسم من رفتند یزد (آخه چون من باید میامدم مشهد تصمیم گرفتیم مامان رو بفرستیم مسافرت که یه اب و هوای عوض کنند ) چون وقت زیای نداشتند تصمیم گرفته بودند یزد و اطراف یزد را برن ولی این جور که میگفتند بچه ها یعنی دو خواهر زاده با دایی (ابوالفضل و زینب و حمیدرضا) بعضی موقع ها با هم دعوا میکردند ولی بازم بهشون خوش گذشته بود !  اینم عکساش !!!!!!!!!!!!!!!                 &n...
20 مهر 1392

آبله مرغان گرفتن حمیدرضا

اواخر اردیبهشت بود که داداشی ما آبله مرغان گرفت ولی خیلی اذیت نکرد خدا رو شکر فقط یه روز خیلی بد  حال بود ولی بقه اش رو خیلی کم اذیت میکرد ولی تمام بدنش پر شده بود و از داداش کوچلو ما هم بی نصیب نمانید و موقع امتحانات ترم یه هفته ای استراحت بودم ولی خدایش خیلی اذیت شدم حالا عکس حمیدرضا رو میزارم ببینید داداشم چه شکلی شده بود تازه از تو موهاش در اومده بود  عکسش پاک شده و فقط یه عکس دارم   ...
24 خرداد 1392

سال نو مبارک

                   سال نو را به تمام نی نی وبلاگیهای عزیز ودوستان تبریک میگوییم  و امیدوارم سالی پر از شادی و تندرستی داشته باشید !!!!!!!!!     ...
2 فروردين 1392

شب یلدا

آخر پاییز شد.همه دم میزنند از شمردن جوجه ها! بشمار.تعداد دلهایی رو که بدست آوردی ...... بشمار.تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی ... بشمار.تعداداشکهایی که از شوق و غم ریختی ..... فصل زردی بود.تو چقدر سبز بودی ؟! جوجه ها را بعدا با هم میشماریم ......     شب یلدا آبجی اکرم و زینب و ابوالفضل از مشهد اومده بودند و آفا محمد رضا هم از تهران اومده بودند خونه شلوغ بود  خیلی خوب بود حمید رضا هم واقعا از خودش پذیرایی کرد! این عکس همون شبه ولی عکس حمید رضا و زینب رو نتونستم بزارم حتما بعدامیزارم!     ...
20 دی 1391

ماجرای رفتن به تهران

برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) صلوات جاتون خالی چند وقت پیش قرار شد بریم تهران پیش آقای محمدزاده وما هم بلیط گرفتیم و آماده شدیم که بریم البته دادش ما واسه اولین بار بود بود که با فطار میرفت مسافرت و از قطار هم خوشش اومد .چند روز بعد از رسیدن قرار شد بریم قم زیارت .حاضر شدیم و رفتیم قم و زیارت کردیم حمید رضا هم با زبون خودش همش صلوات می فرستاد و می گفت دارم دعا میکنم بعد زیارت و نهار رفتیم مسجد مقدس جمکران نزدیک اونجا یه امامزاده بود که اسمش امامزاده جعفر غریب بود ما هم گفتیم بریم زیارت ولی واقعا امامزاده اش غریب بود و هیچ کی اونجا زندگی نمی کرد به جز خادمش که اونم طفلی لال بود بعد از زیارت رفتیم مسجد جمکران و زیارت کردیم نماز ....
18 آبان 1391

تولد دو سالگی حمیدآقا

                                     واسه تولد یک سالگی داداشیم نتونستیم تولد بگیریم و قرار بود تولد دو سالگی واسش بگیریم ولی چون بی بی مجید فوت کرده بودند فقط بین خودمون یه میوه و شیرینی بود.آبجی اکرم واسش لباس گرفته بود و من واسش از این تابهای زنجیرهای که وصل میشه به چهارچوب در واسش گرفتم و مامان و بابا که اصلا از تولد نی نی فراموش کرده بودند بهش کادو هیچی ندادند.عکساش در ادامه مطلب !         اینم کیک تولد داداشیم!...
25 شهريور 1391

زیارت کمرزیارت

ارتفاعات موسوم به « كمر زيارت » به عنوان مكانی زيارتگاهی در 45 كيلومتري شمال گناباد واقع شده که بر راس يكي از اين بلندي ها بنايي است آجري که مقبره امامزاده يحيي بن محمد بن موسي بن جعفر در آنجا می باشد .در انتهای جاده متصل به اين ارتفاعات در مكاني كه كوه ها بهم مي رسند با استفاده از سنگ پله هايي را براي دسترسي به مقبره امامزاده ايجاد نموده اند . امروزه كمر زيارت استراحتگاه و محل تفريحي مناسب براي اهالي گناباد به شمار مي آيد که ما هم در تعطیلات عید به آنجا رفتیم . مقبره امامزاده يحيي بن محمد بن موسي بن جعفر:     ...
20 شهريور 1391

سال نو مبارک

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر هم کوتاه ترین شبش یلدا باشد ...........   سال نو را به تمام دوستان نی نی وبلاگ تبریک می گویم و امیدوارم سال خوب و پر برکتی داشته باشید وهمیشه لبانتان به خنده آراسته باشد !!!!!!!!!!!     امسال سال تحویل خیلی عجله ای بود آخه مامان اینا شبش از مکه اومده بودن و صبح مهمون داشتیم ساعتای 9-9.30سال تحویل بود ما خیلی عجله عجله یه سفره ای پهن کردیم هنوز داشتیم سفره هفت سین رو آماده میکردیم که سال تحویل شد و ما سریع نشستیم و دعا کردیم ولی اصلا نفهمیدیم چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟             ...
25 فروردين 1391